دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شـدم
خونـم حـلال ولـی بـدون
به پایه تو حــروم شدم
اونیکه عاشـق شده بود
بد جوری تو کارتو موند
برای فاتحه بهـت
حالا باید فاتحه خوند
تــــموم وســـعت دلو
بـه نـام تـو سند زدم
غــرور لعنتی میگفت
بازی عشـــــقو بلدم
از تــــو گــــله نمیکنم
از دســـت قــــلبم شاکیم
چــرا گذشتـــم از خودم
چــــــــراغ ره تـاریکیم
دوسـت ندارم چشمای من
فردا بـه آفتاب وا بشه
چه خوب میشه تصمیم تو
آخـر مـاجرا بـشه
دسـت و دلت نلرزه
بزن تیر خلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
سخن عشق نه آنست که آید به زبان
ساقیا می ده و خاموش کن این گفت و شنود
موفق باشی
راستی یه نگاهه دیگه به شعرت بنداز
هرچند می دونم که چون از ته دلت اومده بیرون دوست داری همین جوری باشه
اما فکر کنم بشه یکم دستکاریش کرد خوشگلتر بشه
دوست داشتی طرفم بیا
سلام دوست عزیز
موضوع وبلاگ شما خیلی خوبه ولی سعی کنید قالبتون رو عوض کنید قالبهای جدید به سیستم وبلاگ دهی اضافه شده
منم یک وبلاگ دارم اگه دوست داشتین آنتی ویروستون رو بدون دردسر آپدیت کنید میتونید وبلاگ منو ببینید
www.nod32us.mihanblog.com
اگه اومدی یک نظر هم بده منم مثل شما انتقاد پذیر هستم